چهارشنبه 2 فروردين 1402 - 1 رمضان 1444 - 2023 مارس 22 - ساعت 8:42
Delicious facebook RSS ارسال به دوستان نسخه چاپی ذخیره خروجی XML خروجی متنی خروجی PDF
کد خبر : 274045
تاریخ انتشار : 14 شهریور 1300 4:22
تعداد بازدید : 673

در غم درگذشت آیت الله حکیم

دو خاطره از دیدار با آیت الله حکیم ره

برای اولین بار حدود بیست وسه سال پیش، ایشان را در حرم مطهر امیرالمؤمنین علی علیه السلام دیدم، سال 77 پس از بازگشت از سفر تبلیغی ایام محرم در لبنان به سوریه آمدم، چند ماهی شده بود که امکان انجام زیارت کربلا از مرز سوریه به عراق میسر شده بود، وهنوز امکان سفر از ایران فراهم نبود، در زینبیه اتوبوس داران داد میزدند کربلا کربلا وپی مسافر میگشتند، دلمان هوای کربلا کرد، استخاره ای گرفتم خوب آمد، و در معیت دایی بزرگوار جناب حجت الاسلام والمسلمین محمد جعفر طبسی سوار اتوبوس شدیم، هزینه ویزا ویک سفر زیاتی بمدت یک هفته 450 دلار شد.. به نجف اشرف رسیدیم، چهار مامور بعثی عراقی همه را ومخصوصا ما دونفر را زیر نظر داشتند، از اول هم گفتند سینه زدن ممنوع، تنها زیارت، آن هم آرام.. برای نماز صبح همه زائران را که از استانهای مختلف کشور بودند در دو اتوبوس، از هتل «در النجف» با نظارت کامل ماموران، به سمت حرم امیر المؤمنین ع بردند، وارد حرم مطهر شدیم بسیار خلوت بود، زیارت خواندیم.. دو نماز جماعت در حرم مطهر دیدیم، یکی نماز جماعت بسیار محدود مرحوم آیت الله شهید میرزا علی غروی در سمت پایین پای حضرت، که چند نفر بیشتر جا نمیشد، دوم در رواق حرم پس از ورود از سمت ایوان طلا.. سیدی بزرگوار روبروی قبله نشسته بود، عده ای هم پشت سر او نشسته بودند، ایشان را برای اولین بار میدیدم، ولی عکس او را در زینبیه دیده بودم، به ذهنم آمد که احتمالا خودشان باشند، جلو رفتم سلامی کردم، به گرمی پاسخم را داد. 

پرسیدم: جنابکم السید محمد سعید الحکیم؟ آیا شما سید محمد سعید حکیم هستید؟ 

فرمود: بله.

ماموران کمی دور بودند، فرصت را غنیمت شمردم، پرسیدم: شنیدم کتابخانه آیت الله حکیم در حوادث اخیر عراق از بین رفت، آیا این درست است؟

فرمود: کتابخانه سالم است، ولی مدرسه را از بین بردند، ودر زیر زمین آن کتاب بود که آنها از بین رفتند، ولی من تفصیل آن را نمی دانم. (منظور ایشان از کتابخانه، مکتبة الامام الحكيم بود كه ابتدای شارع الرسول ص است، ومنظور از مدرسه، مدرسه آیت الله حکیم است که نزدیک شارع الامام زین العابدین ع است).

با تعجب پرسیدم: چطور شما نمی دانید؟ شما که از خاندان آیت الله حکیم هستید.

فرمود: من آن زمان زندان بودم.

پرسیدم: چقدر زندان بودید؟

فرمود: هشت سال وچهار ماه.

غم وغصه بر دلم نشست، مظلومیت توأم با نورانیت در چهره اش نمایان بود. 

به ذهنم آمد که از وقت استفاده کنم واستجازه روایی کنم، وهمین کار را هم کردم، در جا انشاء فرمود وطریق اجازه را اینگونه فرمود: از استادشان آیت الله شیخ محمد امین زین الدین، از جدشان مرحوم آیت الله العظمی سید محسن حکیم به طرقش. برایم تعجب آور بود که ایشان مستقیم از جدشان اجازه نداشتند.

حدود بیست سال گذشت تا زمینه دیدار دوم فراهم شد، دیگر مرجعیت ایشان بخوبی مطرح شده بود، منزلشان رفتم، کتاب «المروی من کتاب علی ع» را برایشان هدیه بردم، محبت کردند وتشویقم فرمود، پرسید: شما با آقای امینی صاحب الغدیر نسبت دارید؟ عرض کردم: خیر ایشان تبریزی بود، ومن شیرازی الاصل، ونواده مرحوم آیت الله شیخ محمد رضا طبسی ام. 

سؤالی را در خصوص کتاب علی (ع) از ایشان پرسیدم، با بزرگواری فرمود: در این باره تو باید نظر بدی، چون تو در این موضوع کار کرده ای.

فکر نمیکردم که این آخرین دیدار من گردد. رضوان الهی بر او باد.




نظر شما



نمایش غیر عمومی
تصویر امنیتی :